سبک زندگی

حکایت معمار و پیرزن: شایعه مناره کج مسجد

مجله بهترینها خدمت فرهنگ و هنر – داستان کوتاه و مفیدی که بر اهمیت پیشگیری و شایعه پراکنی تاکید دارد. داستان معمار و پیرزن داستان کوتاه فارسی بسیار زیبایی است که معمار آن با برخورد زیرکانه خود با پیرزنی جلوی شایعات را می گیرد و کلاغ چهل کلاغی.

داستان معمار و پیرزن: شایعه مناره کج مسجدداستان معمار و پیرزن: شایعه مناره کج مسجد

داستان معمار و پیرزن: یکی از مناره ها کجاست؟

می گویند چند صد سال پیش در اصفهان مسجدی ساخته شده است. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگران و معماران جمع شده بودند و آخرین کارهای کوچک را انجام می دادند.

پیرزنی در حال عبور از مسجد بود که مسجد را دید و به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی دورتر است!

کارگران خندیدند. اما معمار که این را شنید سریع گفت: “هیزم را بیاور!” کارگران را بیاورید! چوب به مناره تکیه داده است. “پرداخت می کند.”

در حالی که کارگران با چوب به مناره هل می‌دادند، معمار مدام از پیرزن می‌پرسید: «مادر، تموم شد؟»

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: “بله تمام شد!”

کارگران از حکمت این کار بیهوده و هل دادن مناره ای که اصلاً کج نشده بود تعجب کردند. این معمار گفت: اگر این پیرزن با دیگران درباره کج شدن این مناره صحبت می‌کرد و شایعه می‌شد، این مناره برای همیشه کج می‌ماند و دیگر نمی‌توانیم آثار منفی این شایعه را پاک کنیم. برای همین از اول گفتم جلوی این کار را بگیرم!»

منبع: راه حل مدیریت

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا