سبک زندگی

دو حکایت خواندنی از بهلول

مجله بهترینها خدمات فرهنگ و هنر – بهلول دیوونه کیه؟ در کتاب دایره المعارف الشیعه آمده است: ابووهیب بن عمرو (بهلول) معروف به دیوانه از فقیهان و حکیمان و شعرای شیعه در قرن دوم هجری بوده و علت جنون ظاهری او سخنوری بوده است. حقیقت بدون ترس . در کتاب مجمع المؤمنین، کشتی البحر، گلاب الجنة، عیون الشیعه و بسیاری کتابهای دیگر، بهلول از شاگردان امام صادق (علیه السلام) ارائه شده است. یارانش و امام موسی کاظم. (علیه السلام) برای از بین بردن ظلم خود قصد کشتن امام کاظم (علیه السلام) را داشت. هارون از فقهای بغداد (از جمله بهلول) پرسید. صدور فتوا مبنی بر اینکه امام قصد قیام علیه حکومت را دارد و کشتن ایشان یک تکلیف شرعی است. اما بهلول نپذیرفت و از امام حلالیت خواست. امام به او پیشنهاد داد که دیوانه شود تا هارون او را رها کند. یک روز صبح، مردم بغداد، بهلول را در کوچه و بازار دیدند که لباس کهنه بر تن کرده، بر چوبی سوار شده و با بچه ها بازی می کند و فریاد می زند: برو! اسب من به تو لگد نمی زند و این نقشه او را از فتوا دادن به امام نجات داد. وقتی هارون از جنون بهلول شنید، از او ناامید شد.

بهلول کیست دو داستان درباره بهلولبهلول کیست دو داستان درباره بهلول

بهلول عاقل ترین دیوانه است

هارون الرشید خواست تا انتخاب کند که چه کسی در بغداد حکومت می کند. اطرافیانش همه با هم گفتند که ما عادل تر از بهلول نمی شناسیم. آن را انتخاب کنید. خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند. پس از ملاقات با بهلول به او پیشنهاد داد در بغداد قاضی شود. بهلول گفت: من شایستگی این مقام را ندارم و صلاحیت چنین کاری را ندارم.

هارون الرشید گفت: همه شیوخ بغداد تو را برگزیدند، پس چگونه قبول نکردی؟! بهلول پاسخ داد: من از حال خود بیشتر می دانم و این گفته یا درست است یا نادرست. اگر درست باشد به دلیلی که گفتم سزاوار این مقام نیستم و اگر دروغ باشد دروغگو شایسته حکم نیست.!

هارون الرشید بسیار اصرار کرد و از بهلول خواست که به او یک روز فکر کند. فردا صبح در اولین سحر بهلول روی درختی نشست و در کوچه ها فریاد زد: اسب من ایستاد، برو تا زیر زهر آن نیفتی.

مردم گفتند: او دیوانه شده است! خبر جنون بهلول به خلیفه عباسی رسید! هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت: او دیوانه نیست، او برای حفظ دینش از دست ما فرار کرد تا به حقوق مردم تضییع نشود.! حتي وقتي از غذاي خليفه برايش آوردند، گفت: اين غذا را به سگ ها بده تا بخورند، اگر چه مي دانستند مال خليفه است، نمي خورند.!

داستان احکام مجنون بهلول

روزی هارون الرشید از بهلول دیوان پرسید: ای بهلول بگو محبوب ترین فرد نزد تو کیست؟ بهلول پاسخ داد: کسی که شکم من را پر می کند کسانی هستند که بیشتر دوستشان دارم! هارون الرشید گفت: اگر شکم تو را پر کنم دوستم خواهی داشت؟

بهلول با خنده پاسخ داد: دوستی با دین حاصل نمی شود، اما اگر.!

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا