حکایت احمق ترین مردم و سلطان احمق تر!
مجله بهترینها خدمات فرهنگ و هنر – یکی از داستان ها و داستان های کوتاه تلخی که نتیجه بی عدالتی زیردستان را بیان می کند و استعاره جالبی از این حماقت به ارمغان می آورد، داستان احمق ترین مردم است. آن که با تبر به جای نشستن می زند.
داستان احمق ترین مردم کیست؟
روزی سلطان محمود غزنوی دستور داد فردی را که به طرز احمقانه ای گوی برتری را از دیگران ربوده است، جستجو کنند و به خدمت بیاورند. حاضران مدت زیادی جستجو کردند تا احمق ترین افراد را پیدا کنند. روزی بر حسب اتفاق، شخصی را دیدند که روی تنه درخت نشسته و با تبر در دستش شاخه ای را می کند.
با خود گفتند احمق تر از این آدم نیست. او را دستگير كردند و به خدمت سلطان بردند و سلطان را از عمل احمقانه خود در برابر او آگاه كردند.
آن شخص گفت: ولی سلطان از من احمق تر است که با دست خود قوم خود را که پایه حکومت او هستند با تیشه ظلم و ستم از بین می برد.
یک نتیجه: شکی نیست که ظلم دیگران بر ظالم تأثیر می گذارد. به قول معروف هر کاری می کنی با خودت می کنی اگر به همه بدی و نیکی کنی.
به نقل از: روزنامه خراسان