حکایت مار و اره ؛ عاقبت خشم و کینه
مجله بهترینها خدمات فرهنگ و هنر – از جمله داستان های مفید و کوتاهی که پیام جالبی دارد: داستان مار و اره به ما می آموزد که با ذهن بسته و کوچک خود درباره همه چیز قضاوت نکنیم و با واکنش های منفی و عصبانیت های بی مورد خود را آزار ندهیم. این ضرب المثل را بخوانید.
داستان مار و اره
یک شب مار بزرگی برای یافتن غذا وارد مغازه نجاری شد. نجار مقداری از وسایل کارش را روی میز نجاری می گذاشت و می رفت. آن شب اره را روی میز گذاشت و رفت. در حالی که مار در کارگاه نجاری به دنبال غذا می گشت ناگهان بدنش در اره گیر کرد و جراحات جزئی دید. مار بسیار عصبانی و ناراحت شد و برای دفاع از خود و انتقام اره را گاز گرفت. اما با این اقدام او در اطراف دهانش زخمی شد و خونریزی کرد.
مار متوجه نشد که چه اتفاقی افتاده است و فکر می کرد موجودی است که به او حمله کرده و اگر کاری انجام ندهد حتما می میرد. او برای آخرین بار سعی کرد از خود دفاع کند. مار به اره حمله کرد، بدنش را دور اره پیچید و اره را با تمام قدرت فشار داد.…
صبح که نجار به مغازه آمد، دید به جای اره، لاشه یک مار بزرگ و زخمی روی میز افتاده است! یک مار فقط به خاطر جهل و عصبانیت مرد.
پیام مار و داستان اره:
بسیاری از ما در این داستان زندگی مانند مار عمل می کنیم. در لحظه عصبانیت می خواهیم دیگران را آزار دهیم و آنها را عصبانی کنیم، اما بعد متوجه می شویم که با عصبانیت بی مورد خودمان را آزار داده ایم. متأسفانه اکثر ما خیلی دیر متوجه این موضوع می شویم و به قول معروف کار تمام شده و خسارات جبران ناپذیری را متحمل شده ایم.
پیام اخلاقی این داستان این است که در زندگی نباید بدون شناخت دیگران قضاوت کرد، از خشم و عصبانیت دوری کرد، وقایع، افراد، رفتارها و سخنان را نادیده گرفت و نادیده گرفت.